کودکانگی هایم - تقدیم به پدر مهربانم...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کودکانگی هایم

ثانیه ثانیه های زندگیم پر بودند از واژه هایی ناخوانا و من چقدر فریادشان زدم...باور نمیکنم چنان بی رحم و سنگدل بوده باشی که جفایت را بر من روا داری...آری تمام شادمانی ها و حروف الفبایم در آن روز،ان روز غیر منتظره با دستان تو نابود شدند...و من برای همیشه از کویت میروم و در این شهرغریب که با خاکش عطر تو آمیخته نخواهم ماند...و میدانم که من به هوایی که عطرتو با آن آمیخته باشد حساسم...حالا که کسی نیست بگو...حالا که من هستم و تو و خدایم...و به عقیده ی تو خدا هم نیست...حالا بگو...من چرا باید تقاص پس میدادم...من که بازی های کودکانه ام دل هیچکس را نمی آزرد...ترانه های غمگینم برای خودم بود...چگونه دلت آمد دستخط کودکی ام را لگد کوب کنی...آخر تو چرا...پدر،مادر،همه ،حتی خودم باور کردیم که تو...،وای چه ساده فدا شدم و هنوز درون سلول زندان خشک و بی رحمت نفسم بالا نمی آید...حالا که میروم و نامت را،اسمت را ،رسمت را برای همیشه از یاد ببرم،بگذار بغض های نشکسته ی یازده ساله ام را بشکنم...بگذار صدای خفه ی درونم را آزاد کنم...بگذار بگویم از تو و دنیایت بیزارم...هوای شهر را آلوده ی خودت کرده ای...بی انصاف من فقط هفت سالم بود...چرا؟؟؟؟؟؟؟



[ یکشنبه 95/3/9 ] [ 8:14 عصر ] [ مرسانا ]

نظر

سوسا وب تولز - ابزار رایگان وبلاگ
var oulb= 'http://PicHaK.NeT/online-user/'; function CheckBrowser(){ if(navigator.appName == "Microsoft Internet Explorer")

دانلود آهنگ جدید